آدینه پرس: خدا حاج رضا قصاب مرد خیر کوچه بازار تبریزی را بیامرزد که از کاسبان دست و دل باز و اهل هبه و بخشش و کار و تلاش در قامت قدیمی ها بود.هم گله داری داشت و هم مهمترین قصابی را در خیابان ابریشم اداره می کرد.هرکس به قصابی اش مراجعه داشت دست خالی بر نمی گشت. حتی اگر پولی در جییبش نداشت.نقد و نسیه و حتی بصورت رایگان برای قشر ندار و مسکین گوشت می داد.و در بین مردم و کسبه محل اعتبار قابل اعتنا یی داشت. ان موقع جعفر پیشه وری در تبریز رادیو اذربایجان راه انداخته بود که به زبان ترکی اذربایجانی برنامه پخش می کرد و آن مرحوم شیفته فرهنگ و فولکلور دیار هنرخیز اذرابادگان بود و نوای موسیقی عاشیقلار و صدای ساز قوپوز روحش را به زبان شیرین مادری نوازش می داد.یکی از مشتریان در رادیو تبریز یک دستگاه رادیو موج تخته ای المانی را برای وی تهیه کرده بود و حاج رضا قصاب به هنگام کار در مغازه آنرا روشن می کرد و سرگرمی خوبی بود.آن موقع داشتن رادیو مثل داشتن ویدیو در اوایل دهه ۶۰ جرم و کار ناپسندی محسوب می شد.در محل جار افتاد که بساط جعبه شیطان در قصابی راه افتاده است.ابتدا مداحان تاختند و مدتی نگذشت رادیو وی را همه خبر دار شدند.از سیل مشتریان کاسته شد چوداران و گله داران از فروش دام امنتاع کردند و مراجعه روزانه حداقل ۱۵۰ مشتری ته کشید و به انگشتان دست رسید.مردم جواب سلامش را نمی دادند و هر روز عرصه بر این انسان سخت کوش و مردمدار تنگ می شد.او که با کوله باری از تجارب و مردمداری ،و چشیدن سردی و گرمی و تلخی روزگار ابدیده شده بود برای باز جویی حرمت و عزت خویش و نجات کسب و کارش چاره ای اندیشید و به قول صایب تبریزی:
《 دل تازه می شود ز شراب کهن مرا/این پیر زنده دل به جوانی برابر است》در یکی از مراسمات مذهبی که مردم در میدان مسجد قدیمی ازدحام کرده بودندحاج رضا در حالیکه رادیو را در جیب پالتوی پشمی خود قایم کرده بود واردمیدان شد و با صدای بلند ایها الناس، همه را جلب خود کرد و رادیو را بلند در مقابل چشم مردم به (قوش داشی) سنگ چند تنی که یادگار دوره تاریخی اق قوینلو در اذربایجان است کوبید و رادیو یا همان جعبه شیطان ذره ذره شد و طلسم شکست و از آن روز کم کم روز های خوب قصابی اغاز شد. گله داران به وی دام فروختند ،قهوه خانه های محل،گوشت ابگوشت را عمده سفارش دادند و فروش گوشت در این قصابی به حالت عادی در آمد و آن پیر دانا که با جعبه رادیو به دنبال اگاهی بیشتر از اوضاع کشور و داشته های فرهنگی خود بود برای رهایی از فشار افکار عمومی که با جهل روزگار نیز عجین گشته بود افکار عمومی را خوب شناخت که با دور اندیشی و برای نجات کسب و کار خود دست به کاری زد که بر خلاف امیالش و به اصطلاح ما دانشجویان بر خلاف اصول علم ارتباطات بود.ولی کار بزرگ او در ان دوران برای تبریه خویش کار ساز شد و به قول مولوی 《 آنچه بیند آن جوان در اینه/ پیر اندر خشت می بیند همه》
این داستان واقعی امروز می تواند گره گشای جناب قالیباف باشد و وی با بکاربستن پند و تجربه پیرانی صفا دل و سفر کرده چون مرحوم حاج رضا قصاب چاره اندیشی کند .اینکه تا نباشد چیزکی/مردم نگویند چیزها
و یا دروازه شهر را می توان بست/ولی دهان مردم را نمیتوان بست.
نویسنده ی این سطور برای احترام به آن بخش از کارهای مثبت و مردمی اش به عنوان معلم ارتباطات پیشنهاد می کنم برای کاستن از هجمه سیل انتقادات و کم رنگ کردن اماج انتقادات دوست و دشمن و شبکه های اجتماعی و حتی رسانه های بین المللی یکی از پیشنهادات ذیل را بکار ببندد.
۱/سیسمونی خریداری از ترکیه را با هماهنگی کنسولگری کشورمان در استانبول به فروشگاه مبدا خریدش عودت و با عذر خواهی بر گرداند و اسنادش را منتشر نماید.
۲/سیسمونی محصول مرغوب ترک را به یکی از زایشگاههای شهر های دور افتاده و محروم ارسال و به یک کودک تازه تولد یافته به عنوان یادگاری هدیه نماید.
۳ /در یک حراج عمومی بسته خریداری به نفع کودکان سرطانی به مزایده عمومی گذاشته شود و مبلغ فروخته شده به حساب موسسه خیریه مذکور واریز و به اطلاع عموم برسد.
۴/یا در یک اقدام نیکو کارانه و نیک اندیشانه به یکی از موزه های عمومی تهران اهدا و برای بازدید عمومی گذاشته شود و مردم ببینند مسئول مملکتی ما برای حمایت از تولید داخل از مشابه خارجی چشم پوشید.و مثل قاطبه مردم، تولید داخلی را برگزید.
۵/یا این بسته خریداری شده ترک را به اتحادیه البسه و پوشاک تهران فرستاد تا طراحان و اهل فن و مد چنین بسته ای را با استفاده از ذوق هنر ایرانی اماده کنند و به تولید انبوه برسانند و شاهد رونق کار این صنف در کشور باشیم.
۶/برای احترام به افکار عمومی و سیاست نظام مبنی بر حمایت از تولید داخل و رونق اقتصادی و برای الگو سازی در بین خانواده سایر مسئولان،خانواده دختری اقای قالیباف در یکی از مراکز خرید تهران با تهیه سیسمونی وطنی به تشویق و ترغیب عموم مردم به استفاده از محصولات بومی بپردازند و بخشی از اعتراضات جناحی و غیر جناحی را بکاهند.
۷/یا مثل شادروان حاج رضا قصاب در یکی از میادین شهر تهران این بسته معدوم گردد تا حرص و جوش عمومی و سیل انتقادات رسانه های دیداری/شنیداری و نوشتاری فرو کش کند و جناب محمد باقر قالیباف در این وانفسای مشکلات اقتصادی و ناهنجارهای موجود به کار خود با فراغ بال و اسایش خاطر ادامه دهد .و بر بحران ساختگی به حق یا ناحق فایق اید و بر آن پایان دهد.
▪︎✍🏻 محمد فرج پور باسمنجی/روزنامه نگار