به گزارش آدینه پرس؛ معصومه درخشان: امروز غمگین ترین روز برای مردم آذربایجان بود. از شهرهای مختلف خود را به تبریز رسانده بودند تا قدرشناسی خود را نشان دهند.با وجودی که ساعت رسمی مراسم تشییع شهدای خدمت از ساعت ۹ و ۳۰ دقیقه صبح اعلام شده بود ولی بسیاری از مردم از ساعت ۸ صبح در میدان شهدا حضور داشتند.
یادمان نمیرود روزی که حضرت آیتالله آلهاشم به عنوان نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه تبریز به شهرمان آمدند در همین خیابان به استقبالشان آمده بودیم و امروز در همین خیابان با ایشان وداع کردیم. وداعی سخت، تلخ و اندوهگین. ازدحام جمعیت خیرهکننده است اما انگار کسی این خبر را باور نکرده است، چهره ها مات و مبهوت از شنیدن این خبر تلخ و ناگوار است.صدای محزون ناله و عزاداری سوزناک همه جا را پر کرده است.
تقدیم با عشق
در میان جمعیت خانمی را می بینم که شاخه گل رزی به دست دارد.کنارش میروم، سلام خانم این شاخه گل به چه کسی تقدیم میشود؟ این سوال کافی بود تا بی اختیار اشک بریزد. به گل رز نگاه می کند ” این شاخه گل رز را برای حاج آقای آلهاشم آوردهام. تقدیم با عشق و احترام به پدر معنوی شهر و استانمان.
خطبه عقد پسرم را خواندهاند
از آقای آلهاشم خاطرهای هم دارید؟ سعی می کند کمی آرامش خود را حفظ کند و بعد میگوید” بهترین خاطره من از ایشان این بود که خطبه عقد پسرم را ایشان خواندهاند.عید غدیر سال ۱۳۹۹ در بیت امام جمعه ایشان خطبه عقد پسرم حمید راستی را خواندند. در مراسم عقد من عقب تر ایستاده بودم. بعد از اینکه خطبه عقد را خواندند افرادی که جلوتر بودند خودشان را معرفی کردند که چه نسبتی با آقای داماد و عروس خانم دارند. حاج آقا دست گذاشت روی شانه پسرم و پرسید پس مادر این حمید آقا کجاست؟ من کمی جلوتر آمده و خودم را معرفی کردم.بعد از اینکه خطبه عقد خوانده شد همه صلوات فرستادیم. پسر کوچکم به حالت کف و دست زدن، دست هایش را آماده کرده بود وقتی حاج آقا این صحنه را دید گفت این آقا پسر دلش می خواهد به افتخار عروس و داماد دست بزند پس همگی با هم دست زدیم”.خانم مرجانی ادامه می دهد: حاج آقای آلهاشم بعد از تمام شدن مراسم به همه ما به مناسبت عید غدیر اسکناس پنج هزار تومانی عیدی دادند.
بال در بال ملائک
جمعیت فوج فوج اضافه می شوند. صدای محزون عزاداری ترکی با غمناله سوزناکی فضا را عطرآگین کرده است.مداح اهل بیت روضه حضرت عباس می خواند.به این فکر می کنم حاج آقای آل هاشم در این خیابان تبریز چقدر شهید سرفراز و چقدر پدر و مادر شهید را بدرقه کرده و برایشان نماز خوانده بود حالا شهدا بال در بال ملائک او را بدرقه کنند. پدرجان سلام ما را به شهدا برسان. این مصداق عاقبت به خیری است که در راه خدمت به مردم به شهادت برسی و بشوی شهید خدمت.
مردم عزادار پوستر شهدای خدمت را به دست گرفته اند و همصدا با مداح اهل بیت همخوانی می کنند:عزا عزاست امروز؛ رئیس جمهور ما پیش خداست امروزعزا عزاست امروز؛ مهدی صاحب زمان صاحب عزاست امروزعزا عزاست امروز؛ رهبر والامقام صاحب عزاست امروزعزا عزاست امروز؛ امام جمعه ما پیش خداست امروز.
در میان مردم عزادار تعدادی از جوانان پرچم کشور عراق را در دست گرفته و به سمت میدان ساعت در حرکت هستند. سلام می کنم و علت حضورشان را می پرسم.محمدالسرایی به نمایندگی از دوستانش فارسی صحبت می کند و در ابتدا اشاره می کند بقیه دوستان همگی عرب زبان بوده و زبان فارسی بلد نیستند. او می گوید: ما دانشجویان عراقی دانشگاه تبریز هستیم. در رشته های مختلف از جمله فقه و مبانی حقوق، مهندسی، تاریخ، روانشاسی و …درس می خوانیم.از حس و حالش می پرسم وقتی این خبر تلخ را شنیدند و او با قلبی آکنده از احساس ناراحتی می گوید: آقای رئیسی، فقط رئیس جمهور ایران نبود بلکه یک شخصیت مهم و شناخته شده بین المللی بود که برای اعتلا و عظمت ایران اسلامی در دنیا تلاش می کرد.یادم است وقتی ایشان به عراق آمد در سخنرانی خود خطاب به ملت عراق فرمود همه ما مسلمان هستیم، خون ما با هم یکی است. خدا و پیغمبرمان یکی است و اعتقادات و زمینه های فرهنگی زیادی با همدیگر داریم. در زمانی که در چند کشور به ساحت مقدس قرآن کریم اهانت کرده و قرآن سوزی می کردند آقای ابراهیم رئیسی در سازمان ملل از قرآن کریم دفاع کرد. زمانی که خیلی از کشورها با اسرائیل برای مبارزه با مردم بی دفاع غزه همدست شده بودند آقای رئیسی با مردم بی دفاع و مظلوم غزه همدردی کرد و مسبب همه این جنایت ها و ظلم و ستم را آمریکا و اسراییل غاصب به دنیا معرفی نمود. اومرد شجاعی بود و مردم عراق هم برای همدردی با مردم ایران یک روز عزای عمومی اعلام کرده و عزادار هستند.
کم کم به میدان ساعت می رسیم و سلام بر حسین و یا زهرا ذکر لب های عزاداران شهدای خدمت است.خودرو حامل شهدای خدمت هم به میدان ساعت می رسند. مردم عزادار تلاش می کنند دست خود را به تابوت شهدا برسانند. حاج آقای مسنی دست پسر نوجوانش را گرفته و سینه زنی می کنند. از او می پرسم حاج آقا تا حالا مراسم تشییع به این باشکوهی و عظمت را دیده بودی؟حرفم را تایید می کند” واقعا مردم به نشانه سپاس و قدرشناسی آمده اند. خیلی تشییع باشکوهی است. یادم است مردم برای تشییع آیت الله آقای قاضی طباطبایی هم این طور پرعظمت آمده بودند.آن روز یادم است آقای قاضی بعد از نماز مغرب و عشاء از مسجد شعبان به خانه می رفت که در مقابل کوچه مقصودیه توسط گروه فرقان کوردل و منافق ترور شد و به شهادت رسید.فردای آن روز مردم مثل سیل خروشان آن حضرت را تشییع کردند. امروز هم دقیقا مثل آن روز است. مردم به قدری به حاج آقای آل هاشم ارادت داشتند که هنوز این خبر بد و غم انگیز را باور نکرده اند.
هم محله حاج آقا هستیم
در کنار عزاداران شهدای خدمت دو خانمی را می بینم که گل های گلایل سفید در دست دارند. آنها منتظر عبور پیکر مطهر شهدا هستند. بی صبرانه و بیقرار ذکر یا حسین را زمزمه می کنند.ابتدا نامش را می پرسم خودش را خواهر سردار شهید ارشد بیرق معرفی کرده و می گوید: افتخار ما این است که در خیابان شهید اصمعی، سرباز شهید، کوی ستارخان( تازا خیابان) با حاج آقای آل هاشم هم محله و همسایه هستیم.این شاخه گل گلایل برای کیه؟ این شاخه گل را گرفتم و به شهدای خدمت تقدیم می کنم. آمده ام به این شهدا عرض ادب و ارادت کنم، آمده ام بگویم رهرو شهدای عزیزمان هستیم، سلام مرا به برادر شهیدم برسانید. آمده ام بگویم شهدا ما را شفاعت کنید.دوستش هم خاطره حضور حاج آقای آل هاشم در مراسم روز ۹ دی ماه را ذکر کرده و می گوید: حاج آقای آل هاشم در مراسم روز میثاق با ولایت در روز ۹ دی در مسجد شهر جدید سهند حضور پیدا می کرد و بعد از تمام شدن مراسم به مشکلات مسجد و منطقه رسیدگی می کرد.
در میدان ساعت ازدحام جمعیت به قدری زیاد است که کم مانده بود چند نفری زیر دست و پا بمانند و شاید یکی از آنها خود من باشم. با زحمت زیاد خانمی دستم را می گیرد و مرا بیرون می کشد و می گوید بیا اینجا در پیاده رو بایست. نفسم بند آمده.نفس عمیق می کشم تا حالم بهتر شود. خنکی هوا حالم را بهتر می کند. جلوتر می روم آقای میانسالی قوطی خرما به دست گرفته و بین مردم پخش می کند. دخترم خرما بفرما. خرما بر می دارم و تشکر می کنم.حاج آقا شما هم با حاج آقای آل هاشم خاطره خاصی دارید؟ قوطی خرما را به پسر جوانی می دهد و باهم صحبت می کنیم: ” دخترم من خاطره شخصی با ایشان ندارم. ولی خبرهای مربوط به ایشان را که شما خبرنگاران نوشته اید را می خوانم. نوشته بودید حاج آقا برای اولین بار دستو داده بودند میله های مصلی را بردارند، با تاکسی میان مردم رفت و آمد می کردند، با جوان ها به سالن تئاتر و سینما می رفتند. به بیمارستان ها سر می زدند و از بیماران عیادت می کردند.اگر اشتباه نکنم یک بار هم خوانده بودم به تماشای بازی تراکتور هم رفته بودند.
در ادامه حرف های حاج آقا می گویم حاج آقای آل هاشم علاوه بر همه این کارهایی که انجام داده بودند به ما خبرنگاران هم قوت قلب می دادند. وقتی یکی از ما خبرنگاران یا عکاسان در جشنواره های ملی برگزیده می شدیم با ما تماس گرفته و تبریک می گفتند.حرف های این حاج آقای تبریزی که مشخص بود خیلی هم اهل رسانه است و نوشته های ما خبرنگاران را با دقت می خواند خاطره ام از حضور در محضر ایشان را به یادم آورد روزی که به عنوان اولین خبرنگار در تبریز در سال ۱۳۹۶ اولین هدیه کسب رتبه اول جشنواره ملی ابوذر را دست ایشان هدیه گرفتم.