آدینه پرس/ سحر فکردار: وقتی یکی دو سال پیش قرار شد اشیاء تاریخی و آثار شاخص موزه ملی ایران برای نمایش راهی موزه آذربایجان شوند، مجسمههای «احد حسینی» هم بعد از چند دهه به بیرون از این موزه هدایت شدند.
بدین ترتیب مجسمههایی که هویتی مشخص برای این موزه رقم زده بودند با کمک شهرداری تبریز به محلی دائمی و اختصاصی انتقال یافتند تا «موزه احد حسینی» در نگارخانه و هنر سرای تبریز جایی در ضلع جنوبی مقبره الشعرا در مساحت یک هزارو ۵۰ متر مربع شکل بگیرد و این موزه مکانی دنج و اختصاصی برای نمایش آثار این هنرمند چیره دست باشد.
استاد حسینی همانطور که مشغول خلق یکی از مجسمههای منحصربفرد خود است و دستهایش هنرمندانه خطوط چهره این اثر را شکل میدهند، میگوید: هیچ هنرمندی به اندازه من احساس خوشبختی نمیکند که در قید حیات یک بار آثارم به موزه آذربایجان راه یافته و ۳۵ سال میلیونها انسان از آثارم بازدید کردهاند و حالا هم چنین مکانی برای نمایش این آثار در اختیار دارم.
سالهای طلایی نقاشی و کودکی
حسینی بین حرفهایش از سالهای دور سخن میگوید. سالهای کودکی که موفقیت تحصیلی چندانی نداشت و با دردسرهای فراوان دیپلم طبیعی گرفت. آن سالهای طلایی که نقاشی، مهمترین و بزرگترین استعداد او کشف شد. همان سالها که هیچ وقت نتوانست با ریاضی و معادلات پیچیدهاش رابطه ای برقرار کند. بچه محله راسته کوچه حالا از آن سالها می گوید.
او شاکله هنرمندی را خانواده خود میداند و میگوید: ریشه این افکار استعداد مادرزادی در هنر بوده و مقداری نیز افکار انسان دوستانه از پدر و مادرم است. آنها بسیار انسان دوست بودند. مثلا وقتی کارگری به خانه ما میآمد مادرم به او میگفت پسرم برو کمی استراحت کن و بخواب. پدرم هم معتمد محل بود و به همه کمک میکرد. هر دو به نوعی افکار انسان دوستانه داشتند. مادرم با وجود اینکه سوادی نداشت ولی هنرمند بود. گلدوزی و خیاطی میکرد. کافی بود در خیابان لباسی را بر تن کسی میدید و بعد به طور ذاتی شبیه آن را میدوخت. یکبار نقاشی ای از زمستان کشیده بودم که آمدم دیدم آن را به بهار تبدیل کرده است.
جرقه کوچکی که به «زندگی» ختم شد
احد حسینیِ ۲۸ ساله زمانی که در ایتالیا زندگی میکرد و در کارخانه سرامیک مشغول بکار بود بیشتر اوقات خود را صرف فکر کردن میکرد. فکر اینکه باید چکار کند و چه چیزی خلق کند. او میخواست شخصیتی بزرگ همچون میکلآنژ شود و میدانست که برای میکلآنژ شدن انجام کاری فراعادی لازم است. ساعتها روی پلههایِ کلیسای دومو مینشست و به موضوعی برای کار میاندیشید.
این هنرمند برجسته در این خصوص میگوید: ۲۸ سالگی روی سکویی در خیابانهای فلورانس مینشستم و میگفتم: من میخواهم چه چیزی بسازم؟ این خیلی مهم است که انسان بداند میخواهد چکار کند. یک شب آنقدر فکر کردم که ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شدم و گفتم: زندگی. انگار همین دیروز بود. انگار دنیا را پیدا کرده بودم.
وقتی اینها را تعریف میکند چشمانش پر از اشک میشود ولی باز هم لبخند از لبانش محو نمیشود. با چنان ذوق و شوری اینها را تعریف میکند که انگار همین دیروز بوده و این مرد ۷۶ ساله امروزی همان جوان آن سالهاست.
بعد از این ایده اولیه به تهران سفر می کند و شروع به کار می کند و بعد از چند سال به تبریز بر می گردد و بعد به فرانسه و باز این چرخه ادامه می یابد. مدت کمی در کارگاه پرویز تناولی مشغول به کار شد پس از آن به تشویق او در سال ۱۳۵۱ به ایتالیا رفت.
بعدها حسینی به دعوت عبدالعلیزاده استاندار وقت آذربایجانشرقی و به اصرار مادر و خانواده به تبریز باز میگردد. در سال ۱۳۷۸ حسینی به ایران بازگشت و در سن پنجاه و پنج سالگی ازدواج کرد. او در این خصوص میگوید: این دورهای بود که فضا برای کار مجسمه و هنر تجسمی در ایران مهیا شده بود و خب از بازگشتم بسیار راضیام.
پروژهای جدید به عنوان «فولکلور آذربایجان»
حالا بعد از سالها او شروع به ساخت سری جدیدی از مجسمه های خود با عنوان «فولکلور آذربایجان» کرده است.
او در این باره توضیح میدهد: با خود فکر کردم مجسمههای نخستی که برای موزه آذربایجان ساخته بودم برای آگاهی انسانها بود. مجسمههای مدرن هم برای نشان دادن زیباییهای زندگی است که یکی از زیباییها شاد کردن مردم است. به فکرم رسید بهترین کار در این حوزه ساخت فولکلورهای آذربایجان است تا گفتههای مردم را به خودشان نشان دهم. سبک این کارها کلاسیک رئال است و به همین سبب زمان زیادی برای ساخت آنها لازم است. یکباره دیدم این کار را شروع کرده ام و دوست دارم مردم را با این آثار بخندانم و شاد کنم.
حسینی ادامه میدهد: بیشتر در نظر داشتم برای تجهیز طبقه بالای این موزه مجسمههای سوپر مدرن و پاپ آرت بسازم ولی بعد دیدم هنوز از سوی جامعه برای این کارها درک و قابلیت پذیرش وجود ندارد. روزی عکسی در یک مجله دیدم که یک توریست به مصر سفر کرده و حالت جالبی دارد. ناخودآگاه با خودم گفتم «پز عالی جیب خالی». کم کم به ذهنم خطور کرد برای طبقه بالای موزه از این جنس کارها بسازم. در اینترنت مجسمههای فولکلور و ضرب المثل های قدیمی را پیدا کردم. هنر مجسمه سازی به سختی قابل درک است ولی آثا فولکلور رئال بوده و همه می توانند درک کنند.
از فرانسه تا تبریز با احد حسینی
سفرهای متعدد و آموختن هنر برگ مهمی در زندگی حسینی گشود و ۱۵ سال زندگی و کار در فرانسه او را تبدیل به هنرمندی بی بدیل کرد. در سال ۱۳۷۴ احد حسینی در شهر پاریس مجسمهیِ مونالیزا (لبخند ژوکوند) را بر اساس نقاشی هنرمند شهیر ایتالیا در سده چهاردهم میلادی، لئوناردو داوینچی ساخت. تابلوی اصلی داوینچی در موزهی لوور فرانسه است. نیم تنه بالای مجسمه تقلیدی از نقاشی داوینچی است و نیم تنه پایین نوآوری خود حسینی است. این مجسمه در ابعاد ۲متر در ۲ متر ساخته شد.
حسینی معتقد است: «من کار میکنم تا مردم بیایند و ببینند و لذت ببرند. روزی خانمی با فرزندانش از مقابل موزه آذربایجان عبور میکرد و مشخص بود سواد چندانی هم ندارد. او خطاب به کودکانش میگفت: بیایید برویم گرسنگان را تماشا کنیم. » همین ارتباط برقرار کردن مردم با مجسمههای موزه برای من کافی بود تا بدانم مردم این آثار را درک کردهاند.
نگارخانه جدید مجموعه مقبرهالشعرا تبریز با پیشنهاد شهردار تبریز و تصویب اعضای شورای شهر، به مدت ۱۰سال در اختیار احد حسینی، مجسمه ساز برجسته تبریز قرار گرفت.
به گفته شهردار تبریز، این ساختمان به مدت ۱۰سال به طور رایگان در اختیار این هنرمند قرار می گیرد و تا زمانی که در قید حیات است با فروش بلیت مطابق آیین نامه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری میتواند آثار خود را به نمایش بگذارد.
همواره باید از جامعه جلوتر بود
هر چند تا اتمام برخی خرده کاریهای نگارخانه و موزه احد حسینی هنوز راه باقی است و برخی کاستیها در تاسیسات و … این بنا دیده میشود ولی هیچ یک از اینها آقای هنرمند را نا امید نکرده است. او با شوق فراوان در حالی که پالتو به تن کرده و کلاه بافتنی به سر، با شعلههای کم جان بخاری کوچک برقی در اتاقی کوچک از این مجموعه روزها مشغول بکار است تا مجموعه فولکلورهای خود را به اتمام برساند.
احد حسینی میگوید: این موزه آبروی تبریز است. من راضی و خوشحالم و دو سال است با عشق در اینجا کار می کنم. به قله رسیدن مهم نیست، دشواری های مسیری که به قله منتهی می شود اهمیت دارد. انسان باید تلاش خود را داشته باشد و همیشه بنا به خواست جامعه عمل نکرده و از جامعه جلوتر باشد.
او ادامه میدهد: لذت زندگی در این است که انسان در چنین شرایطی و با چنین مشکلات کاری کند. تلویزیون فرانسه مرا استخدام می کرد ولی من قبول نکردم و به تبریز بازگشتم. به هر حال هر کسی راه و هدفی دارد. دلیل اینکه اینجا را در اختیار من گذاشته اند همین است چرا که من را شناخته اند و می دانند به هیچ جایی وابسته نیستم. خودم و افکارم جهانی است.
نگارخانه استاد احد حسینی با ۲۵ اثر مدرن، ۱۴ اثر ترکیبی و تعدادی آثار مربوط به فولکلور آذربایجان بزودی در جوار مقبره الشعرای تبریز بازگشایی خواهد شد تا دوباره محفلی برای گرد هم آمدن عاشقان هنر فراهم شود.