به گزارش پایگاه خبری آدینه پرس:
باید قدر آن هارا شناخت و در معرفی آن انسان های نمونه ، پخته و کارکشته و شناساندن راه و منش آن ها، نباید از هیچ کوششی دریغ کرد.
در تاریخ معاصر آذربایجان نام بلند دکتر اسماعیل رفیعیان در زمره این روان های شاد و ماندگار است.
تیرماه چهاردهمین سالگرد درگذشت زنده یاد شادروان دکتر اسماعیل رفیعیان، استاد علم و ادب و معرفت است.
آن مرد واراسته خط و مشی منحصر به فردی داشت که از آموزه های قرآنی ، احادیث و دریای پهناور علم و ادب الهام گرفته بود.نویسنده ی این سطور به بخشی از رویه و مشی اقتصادی آن مرد سفر کرده ی عزیز که مغفرت الهی نصیبش باد می پردازم که برخی از آن هارا به عینه دیده ام و یا از یاران و دوستداران سلوک رفیعیان شنیده ام.
وقتی ۳۰ سال قبل خبرنگار روزنامه ی کیهان در تبریز بودم اشتیاق زیادی به دو مجله ی وزین کیهان اندیشه و کیهان فرهنگی داشتم که هر ماه نسخه ای از هرکدام به دکتر رفیعیان می فرستادم بعد ها این مجلات ارسالی را که معمولا یادداشت میگذاشتم در کتابخانه ی دانشگاه می دیدم که وی پس از مطالعه و یادداشت برداری آن ها را به کتابخانه ی میفرستاد تا همه بتوانند استفاده کنند. وی اعتقاد به حبس کتاب و جراید نداشت و معمولا کتاب ویا مجلاتی که به استاد اهدا یا ارسال میکردند، پس از تورق و مطالعه برای استفاده ی عموم به کتابخانهی دانشگاه ارسال میکرد ودر زمان حیات خودشان کتب مرجع و شخصی را به کتابخانه ی ملی تبریز اهدا کردند. وقتی استاد یادداشت می نوشت سعی می کرد از اسراف وهدر رفت کاغذ جلوگیری کند واجازه نمیداد تحت عنوان کاغذ با طله قسمتهایی از کاغذها که قابل استفاده بود دور ریخته شود ،در دانشگاه سه نوع کاغذ اداری چاپ کرده بود که نوشته ای طولانی را در کاغذ های بزرگ،میانی و کوتاه را در سربرگ های مخصوص می نوشتند.دانشجویانی که توان پرداخت شهریه را نداشتند و پیش استاد میرفتند وکافی بود تا استاد را مطلع سازند قطعا در حل مشکل آنان سنگ تمام میگذاشت.مجمعی از معتمدان و خیرین و پزشکان خوشنام واهل درد را شناسائی ودر چنین مواقعی از انان کمک می گرفت. آنان نیز با اعتمادی که به استاد داشتند در مساعدت و یاری کوتاهی نمی کردند.در مهمانی های رسمی و غیر رسمی در خوردن و آشامیدن مقتصد بود و باآنکه هیکلی تنومند داشت ولی در خورد و خوراک میانه رو بود و از اسراف و ریخت و پاش به شدت برمی آشفت . وقتی در سفر باکو مرکز جمهوری آذربایجان در معیت استاندار وقت بودیم به کاروان مدیران استانی توصیه میکرد که از خرید اجناس اضافی خارجی خودداری کنند و اجناس و کالاهای وطنی را برگزینند.
مثالی که در باکو زد یادم افتاد و آن حکایتی از زنده یاد دکتر محمد مصدق مرد اول نهضت ملی ایران بود که در کشاکش مبارزه با دیو استعمار در نهضت ملی شدن نفت و تحریم اجناس خارجی به مردم توصیه میکرد که از خرید هر نوع کالا واجناس و البسه خارجی خودداری ورزند تا چرخ صنایع داخلی به کار افتد و…
وقتی انحصار رشته ی حقوق را با ایجاد اولین دانشکدهی حقوق در آذربایجان شکست در مراسم دانش آموختگی دانش جویان حقوق توصیه میکرد که در حرفه ی وکالت حامی ضعیفان باشند و در دریافت حق الوکاله و مشاوره اوضاع واحوال مردم تهی دست را نیز لحاظ کنند . نویسنده ی این سطور که چهار سال در اوج مدیریت دکتر بر دومین دانشگاه بزرگ آزاد کشور و اولین دانشگاه آزاد ایران به عنوان خبرنگار در اکثر مراسم دانشگاه حضور داشتم و علاوه بر گزارش و خبر ، مصاحبه ، به اخذ مقالات نویسندگان و اساتید دانشگاه ها برای نشریات موسسهی کیهان اقدام میکردم استاد را با منش والای انسانی و مردمی میدیدم. اغلب دیوان استاد شهریار و پروین اعتصامی را برای اهداء به دانشجویان یا علاقمندان به ادبیات انتخاب میکرد وهمیشه تلاش میکرد به جای گل وشیرینی کتاب هدیه کند وبه هرمناسبتی سعی میکرد فرهنگ اهدا ومطالعه کتاب را ترویج نماید .هیچ گاه به دنبال منافع شخصی نبود و برای اعتلای دانشگاه آزاد تبریز از هیچ کوششی دریغ نمیکرد و برای توسعه وگسترش دانشگاه آزاد که بودجه دولتی نداشت وبا کمکهای مردمی توسعه می یافت از مراجعه واستمداد از مردم ابائی نداشت واغلب مردم به اعتبار اطمینانی که به ایشان داشتند با گشاده دستی کمک میکردند و من با چشمان خود دیدم که وقتی دیوار های دانشکده ی علامه جعفری بالا میرفت او از معتمدین تقاضای سیمان و آهن داشت و آنان با اشتیاق ورغبت اجابت میکردند ، آن موقع شهریه رشته های علوم انسانی بین ۵ تا۶ هزار تومان در هر ترم بود و کفاف اداره ی دانشگاه و هزینه های جاری آن را نمی داد و توسعه ی هر واحد دانشگاهی منوط به اخذ کمک های مردمی بود.
هنوز نگاه مهربان چشم های استاد را به یاد دارم که وقتی اخبار و گزارش های دانشگاه را در صفحات روزانهی کیهان آذربایجان شرقی چاپ میکردم و یا مقالات اساتید علوم انسانی را در مجلات کیهان اندیشه و کیهان فرهنگی به زیور طبع می آراستم، موجب رضایت ایشان میشد. هدیه دکتر برای ما روزنامه نگاران که آن موقع معدود وشامل کیهان و اطلاعات،رسالت و جمهوری اسلامی بود، کتبی بود که دوستان به دکتر اهدا کرده بودند.خط و مشی استاد کاش امروز مد نظر برخی از مدیران قرار گیرد.درسی باشدبرای بعضی از مدیران تشریفاتی عصر ما با اتاق هایی بزرگ با صرف میلیارد ها ریال وتجملات آنچنانی،.اتاق کار استاد و سه نفر از معاونینش در طبقه ی دوم میدان تختی بود که برای سه مدیر یک منشی داشتند.در این وانفسای مشکلات امروز برای هر مدیر حداقل دو منشی به کار میگیرند که موجب تاسف ونگرانی است به این دلایل الگوی مدیریتی ایشان را که بر پاکدستی وامانتداری وجلوگیری از اسراف وتجملات وساده زیستی و رعایت صرفه وصلاح دانشجویان وزیر مجموعه مدیریتی ایشان بود .الگویی موفق ودر خور استفاده وبهره برداری میدانم.
✍🏻محمد فرجپور باسمنجی