پایگاه خبری آدینه پرس؛ گفتگو، سئویل محدث – سگ؛ پستانداری از زیرگونه گرگها که در بین جانوران مختلف، پیش از همه اهلی انسان شده و از 15 هزار سال پیش از میلاد مسیح به همزیستی با بشر رسیده، اما سالهاست به یکی از چالشهای شهری تبدیل شده است. دو قطبیای که در این مورد در جامعه وجود دارد هر از چند گاهی جنجالی نو به پا میکند و عموماً هر بار مسیر مشابهی طی میشود و طبیعتاً نتایج مشابه به دنبال خود میآورد. دو قطبی موجود بین دوستداران و مخالفان این حیوان زبان بسته هرگز به یک گفتمان کاربردی ختم نشده و هر دو طرف این چالش یعنی هم انسان و هم طبیعت مخصوصاً سگها متضرر و آسیبدیده و آسیبپذیر باقی میمانند. در یک طرف این طیف مخالفان سرسخت هستند که حضور سگ در خیابان را خطرناک و ترسناک و آزاردهنده میدانند و خواهان حذف یا به حداقل رساندن جمعیت آنان هستند و از طرف دیگر طرفدارانی هستند که هر برخورد و تصمیمی را به معنای دشمنی با سگ و حیوانات و نقض حقوق آنها تلقی میکنند که البته برخی از تجربههای تلخ گذشته و برخوردهای غلط و ظالمانه شهرداریها در این سوگیریها بیتأثیر نیست. گرچه تنوع افکار و عقاید در این طیف بسیار گسترده است، اما با تمام این اوصاف میتوان نقطهای را یافت که در آن به چارهای علمی و عادلانه برای همه رسید.
با تجربیات مثبت و منفی متنوعی که از مواجهه شهروندان با سگها گرد آوردم به سراغ دکتر تورج احمدیون، دامپزشک و موسس کلینیک تخصصی حیوانات خانگی رفتم تا موضوع را از دیدگاه یک دامپزشک و کسی که دغدغه انسان و حیوان دارد و به موضوعات از نگاه علمی مینگرد بررسی کنیم.
دکتر احمدیون گفت و گو را با کلیدواژههای مدیریت، اکوسیستم و مطالعه آغاز کرد:اجازه بدهید صحبتم را با ذکر دو مثال آغاز کنم. بعد از کشف قاره استرالیا و شکلگیری دولت در چند ده سال پیش، متوجه شدند تمام گونههای جانوری در استرالیا و اقیانوسیه وجود دارد به جز خرگوش. پس شروع کردند به پرورش خرگوش. چرا که معتقد بودند وقتی چنین منطقه حاصلخیزی داریم بهتر است خرگوش هم داشته باشیم. فردی به نام توماس آستین، 24 خرگوش را از انگلستان وارد کرد. اما در طی چند سال، این 24 خرگوش به میلیونها افزایش یافت و تبدیل به یک گونه مهاجم و آفت شد، به طوری که دولت استرالیا سالانه چندین هزار دلار صرف کنترل جمعیت خرگوشها میکند. این یعنی دستکاری در طبیعت و اکوسیستم.
در عوض سال 1995 در پارک ملی یلواستون آمریکا، متخصصین امر اکوسیستم و محیط زیست پس از مطالعات و تحقیقات دقیق علمی 14 قلاده گرگ را منطقه رها کردند. ورود گرگها باعث دور شدن گوزنها شد. دوری چرندگان فرصتی فراهم کرد تا گیاهان دوباره رشد کنند و رشد مجدد بوتهها و درختان باعث زیاد شدن حشرات، بازگشت پرندگان و سگهای آبی شد. گرگها باعث دوری و کم شدن جمعیت شغالها و در نتیجه بالا رفتن جمعیت موش و خرگوش شد و این نیز منجر شد روباهها، بازهای شکاری، گورکنها و سمورها برگردند. حضور گرگها حتی باعث تغییر مسیر رودخانه و احیای آن شد. تمام اینها و بسیاری دستاوردهای دیگر که ذکر آنها شاید از حوصله این بحث خارج باشد، نتیجه یک تصمیم خردمندانه و مطالعه شده بود. با نگاه به این دو مثال میشود به اهمیت و لزوم دقت در تصمیمات مدیریتی پی برد.
من متخصص محیط زیست نیستم و از روی حقوق حیوانات میتوانم صحبت کنم، اما متخصصان محیط زیست و اکوسیستم قطعاً واقفند که وجود سگ چه فوایدی برای اکوسیستم شهری دارد. فرض کنید اگر ما سگها را معدوم یا از شهر دور کنیم، جمعیت گربهها به شدت افزایش پیدا میکند. با افزایش گربه ما شاهد زبالههای به هم ریختهتر خواهیم بود و این آلودگی با شیوع بیماریهایی که احتمال انتقال به انسان را دارد نیز افزایش مییابد. از طرفی نبود سگ در زمستان احتمال ورود و حمله گرگ، خرس و یا در مناطقی مانند کلیبر حیواناتی مانند آهو و گوزن به شهر را افزایش میدهد و بسیاری خطرات دیگر. بنابراین اگر برخورد درست و علمی با موضوع داشته باشیم، قطعاً نتیجه بهتری نیز خواهیم گرفت.
– با این حساب چگونه باید از حمله سگها جلوگیری کرد؟
سوال خوبی است. بله سگ میتواند به انسان حمله کند. من هم در فضای مجازی فیلمهایی از حمله سگ به افراد را دیدهام. اما نباید فراموش کنیم که در این فیلمها فریمها و صحنههای قبلی که برای آن سگ اتفاق افتاده از چشم ما دور میماند. سگها حیواناتی هستند که اگر احساس خطر نکنند به کسی حمله نمیکنند. این احساس خطر هم میتواند از طرف شخصی که مورد حمله قرار گرفته باشد و هم از طرف افراد دیگری که قبل از سانحه با ایجاد صداهای ناهنجار، پرتاب سنگ، ضربه با چوب یا هر روش دیگری سگ را مورد آزار و اذیت قرار داده و او را در موقعیت خطر قرار دادهاند، ایجاد شده باشد. این حیوان راه دیگری برای دفاع از خود ندارد، در نتیجه حمله میکند؛ در حالی که همیشه از کودکی گفتهاند و شنیدهایم که اگر سگی نزدیک شد بنشین و حرکتی نکن، بو میکشد و خودش میرود. واکنشهای تکانشی سگ را جریتر میکند.
– در نتیجه انسان تنها محرک سگ برای حمله است. با توجه به اینکه برخی فوبیاها از جمله فوبیای حیوانات باعث رفتار نامناسب انسانها میشود برای غلبه بر این مشکل چه باید کرد؟
در این مورد وظیفه رسانهها بسیار مهم و حساس است. باید به انسانها یاد بدهیم که حیوانات را دوست داشته باشند. وقتی خانوادهها کودک را از حیوانات میترسانند، یا مواجهه با حیوان را تهدید یا حتی تنبیهی برای کودک تعریف میکنند، او قطعاً در آینده رابطه خوبی با حیوانات نخواهد داشت؛ یا آسیب میزند و یا آسیب میبیند.
گاه حتی شاهد محبتهای غلطی نسبت به حیوانات هستیم. گربهای که به سمت شخص میآید و تمایل به ناز و نوازش دارد را با کف کفش ناز میکنند و اینگونه تمام آلودگیهای آن را به گربه منتقل میکنند و آن را منبع انتقال آلودگی، ویروس و باکتری و بیماری به انسانهای دیگر میکنند و این ترس از حیوانات را تشدید میکند.
از طرفی توجه به این نکته ضروری است که «هاری» که بیماری معروف سگ و یکی از عواملی اصلی ترس و دوری از اوست، در گربهسانان، گوسفند، خفاش و گاو خطرناکتر از سگ است و در دسته گوسفند از همه خطرناکتر. چرا که فاقد علائم است و حیوان فقط تب میکند. احتمال اینکه دامدار متوجه هاری نشود و آن گوسفند را ذبح کند بالاست. در این صورت تصور کنید جان چند نفر به خطر میافتد.
اما به طور کلی نمیتوان کسی را مجبور کرد که حیوان یا هر چیز دیگری را دوست داشته باشد. اما میتوان فرهنگسازی کرد که حتی اگر دوست ندارید به حیوان محبت کنید، پس حداقل آسیبی هم به او نزنید و اجازه ندهید احساس خطر کند. زیرا در این صورت خود یا انسانهای دیگر را به خطر میاندازید.
– در جنجالهای ایجاد شده سهم برخی از حامیان ناآگاه قابل چشمپوشی نیست. نظر شما در مورد این افراد چیست؟
این هم ریشه در فرهنگ دارد. یک انسان اگر درست تربیت شود، قطعاً از حرف متخصصین امر حرفشنوی خواهد داشت و از قدرت تشخیص برخوردار خواهد بود. گاه پیش میآید که بیماری حیوان به حدی است که قابل درمان نیست و باید معدوم شود. در چنین مواقعی گاه من و سایر همکارانم آماج حملات و توهینها قرار میگیریم و متهم به بیرحمی میشویم. در مورد رفتار این نوع از حامیان حیوانات میتوانم بگویم که یا نشأت گرفته از غرور کاذبی است که تصور میکنند «من کار نیک انجام میدهم و برتر از دیگری هستم»، یا عاطفه به حدی بالاست که بر منطق غلبه میکند، یا فقدان تربیت درست باعث میشود برخی از آنها با روشی درست و منطقی پیش نروند.
– غذا دادن شهروندان به حیوانات بدون صاحب خیابانی در چه شرایطی صحیح و مناسب است؟
در مورد تغذیه باید گفت موادی که ما آنها را مفید و خوب میدانیم لزوماً غذاهای مناسبی برای حیوانات نیستند. اگر با روش منطقی و صحیح به حیوانات غذا بدهیم کار بسیار خوبی است. در اکوسیستم هم دخالت نکردهایم. برخی شهروندان ضایعات گوشت و مرغ را تهیه میکنند و برای تغذیه حیوانات مصرف میکنند. این کار گرچه حرکت بسیار نیکو و سخاوتمندانهای است، اما ایراداتی هم دارد. وقتی اینها را در طبیعت رها میکنیم حیوان کمی از آن را میخورد و مابقی را رها میکند. مگس روی بقایای آن مینشیند و باکتریهای مختلف رشد میکنند. حالا اگر او دوباره از آن بخورد و یا به وسیله باد به جاهای دیگر منتقل شود بیماری و آلودگی منتقل میشود. یا گاهی اسکلت مرغی که به سگها میدهند استخوان در گلوی تولهای گیر میکند و او را میکشد. اما اگر غذا ندهیم، گربهها زبالهها را پراکنده میکنند. سگها تجمع میکنند و سعی میکنند گربه، موش و خرگوش شکار کنند، به دنبال آن جریتر شده و احتمال دارد به انسانها هم حملهور شوند. چون گرسنه هستند. با این کار در واقع ما دوستان چهارپای بیشتری خواهیم داشت. غذاهای مقرون به صرفهای هستند که میتوانیم از آنها استفاده کنیم و شاید از نظر هزینه تفاوت چندانی هم با ضایعات گوشت و مرغ نداشته باشد، اما میتوانند برای این اهدف موثر واقع شوند.
– در حال حاضر جمعیت سگهای شهر تبریز چه وضعیتی دارد و آیا عقیم سازی راه مناسبی برای کنترل آنهاست؟
بله، عقیمسازی بهترین راه جلوگیری از ازدیاد بیرویه حیوانات بدون صاحب است انسانی است. حیوان زنده میماند و به زندگی خود ادامه میدهد، اما مقطوعالنسل میشود. لازمهاش این است که تیمی متشکل از متخصصان محیط زیست و اکوسیستم و دامپزشک جمع شوند و مطالعه کنند که چه تعداد سگ برای فلان شهر لازم است و سرعت عقیمسازی را متناسب با رشد جمعیت آنها افزایش یا کاهش دهند. زیرا همانطور که گفتیم هم کم بودن سگها برای شهر مضر است و هم زیاد بودنشان. شهرداری به راحتی میتواند این کار را مدیریت کند. در مورد جمعیت سگها آمار ندارم ولی در حال حاضر اگر عقیمسازی انجام شود بهتر است و در این مسیر عقیمسازی سگهای ماده اولویت دارد.
اگر تا دیروز بر این عقیده بودم که خشونت و آسیبهای موجود در روابط انسانی حلقه و دوری است که جایی و روزی خشونتگر، خود طعمه خشونت خود میشود، حالا میفهمم این قانون محدود به انسان نیست. طبیعت هم جزوی از این حلقه است. هر خشونت و بیتدبیری چه در سطح خرد و چه کلان روزی دامن خود انسان را میگیرد. اگر امروز سگی را خواه از فشار ترس و خواه تفریح و سرگرمی آزرده و رنجور کنم، چه بسا فردا روز خویشانم گرفتار خشم او شوند و این چرخه تا ابد ادامه یابد. بیشک هیچ چیز جای تدابیر اندیشمندانه شهری را پر نمیکند و بار مسئولیت مدیران شهری در رسیدن ما به این سطح از صلح با طبیعت بسیار گران و البته حیاتی است. امید که در آینده بیشتر شاهد تصمیمات محاسبه شده، مطالعه شده و دقیق باشیم.