به گزارش آدینه پرس لطفا از بیوگرافی تان برایمان بگویید؟
بنده سید حسین عزیزی متولد ۱۳۴۳ محل تولد خلخال ساکن تبریز
از خاطرات جنگ برایمان بگویید؟
من دوست دارم تو دو بعد تخصصی صحبت کنم منظور از تخصصی از بعد رشته پزشکی، نه خاطرات تخصصی پزشکی. در زمان شروع جنگ تحمیلی بنده فرد تحصیل کرده بودم، دانشگاه های علوم پزشکی و دانشگاه ها در آن ایام تعطیل شدند و از طرف بسیج محلات در سال ۵۹ وارد جبهه شدم.
در اولین عملیات تا آخرین عملیات در جبهه حضور داشتم، در شرایط خاص جنگی، رشادت ها و از جان گذشتگی کادر درمانی، پرستاران و پزشکان این فرموده مقام معظم رهبری که می فرمایند: فرهنگ جبهه و جنگ فرهنگ استثنایی است به ذهنم آمد.
هیچگاه یادم نمی رود سال ۶۲ بود مصادف با عملیات والفجر ۴، مرحله ۳، سه عزیزی از شهر تبریز به جبهه اعزام شده بودند هرسه دانشجو بودند یکی از آنها فوق لیسانس فلسفه از شیراز و دیگری فوق لیسانس ریاضی از دانشگاه شیراز و نفر سوم دانشجوی سال پنجم پزشکی از تبریز بود بعد از آموزش تخصصی بیسیم به دانشجوی پزشکی، گفتم اجازه بدید شما رو به جای بهتری بفرستم، در جواب صحبتم گفت: من بچه روستا هستم و اگه قرار بود بهتر زندگی کنم در ولیعصر تبریز زندگی میکردم و ادامه داد که ایشان را به سخت ترین قسمت جبهه که بتواند خدمات مفیدی ارائه دهد بفرستمش، اشک در چشمم حلقه بست و ایشان رو به گردان علی اصغر به عنوان بیسیم چی فرستادم خاطره ای که هیچوقت از ذهنم پاک نمی شود.
بنده در مقاطع، مکانها، عملیات ها، زمانها و لشکرهای مختلف بودم. در لشکر نجف الاشرف اصفهان یک جراح فوق تخصصی مغز و اعصاب و تک فرزندش که داروسازی دانشگاه اصفهان درس می خواند نیز آمده بودند عملیات خیبر بود و پدر را به اتاق عمل برای جراحی فرستاده بودند و تک فرزندش از پدر اجازه می گرفت که به خط مقدم جبهه اعزام شود ولی بعد از اتمام عملیات خیبر تک فرزندش شهید شد، چون مستقیم خبر شهادت را نمی دادند به پدر ش گفتند فرزندتان مجروح شده و شما نیز مرخصی بگیرید به اصفهان برگردید ولی آن پدر جراح دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت پروردگارا شکر که پسر من هم شهید شد. مظلومیت پزشکی زمان جنگ را با این زمان مقایسه میکنم !
از چه سالی در زندان به طبابت مشغول بودید؟
از سال ۸۵ در زندان طبابت میکنم. چیزی که به ناخودآگاه سعی میکنم نقش پدری داشته باشم شاید سن بعضی ها از من بیشتر باشد ولی در مجموع کادر درمانی تلاش میکند.
از ورودتان به جمیعت هلال احمر برایمان بگویید؟
بنده از سال ۷۹ وارد جمعیت هلال احمر شدم و بعنوان رئیس جمیعت هلال احمر شهرستان بناب تا سال ۸۵ از ۸۵ تا ۸۸ با توجه به نیاز بنیاد شهید وبه صورت ماموریت به عنوان مدیر درمان مراکز جداحی های محدود فعالیت داشتم.
از سال ۸۸ تا سال ۹۱ مدیرعامل جمعیت هلال احمر زنجان شدم و از سال ۹۱ تا ۹۴رئیس جمیعت شهرستان تبریز شدم.
شنیده ایم شما از خانواده پزشکی هستید کمی درباره این موضوع برایمان بگویید؟
در کل خانواده ما خانواده پزشکی است فرزندم از نفرات برتر پزشکی است، پسر عموی بنده دندانپزشک هستند و حتی فرزندانشان هم دندانپزشک هستند.
شنیده ایم پرکارهستید؟
بله بنده هم مرکز درمانی دارم، هم در زندان فعالیت دارم و پزشک معتمد کارخانه هافمن هستم، در مقایسه باسن و سالم پرکارهستم.
چه آرزویی دارید یا به آن نرسیدید؟
آرزویم شهادت بود که به آن نرسیدم، به جنگ رفتم ولی از خدا نخواستم، همیشه آرزو دارم خداوند عاقبتمان را بخیر کند.
کمی از جمیعت هلال احمر شهرستان تبریز برایمان بگویید؟
از هلال احمر خیلی خوشم می آید، هلال احمر آذربایجان شرقی، هلال احمر سختی هست. منظور از سخت یعنی تنوع مدیریتی ایجاد شده است، زمان مدیریت دکتر محمدی هلال احمر متحول شد و خیلی بهتر شد ولی بعد از مدیریت ایشان افول پیدا کرد و آسیب دید خویشاوند سالاری در این استان زیاد اتفاق افتاده که ترمیم آن نیاز به ایثار دارد.
گفتگو ناصر غلامی هوجقان