آدینه پرس: موز میوة عجیبی است. نه از آن جهت که فلان ویتامین ها و فلان خواص را دارد. مگر سیب یا انار و نمی دانم آن یکی میوه ها کم از آن دارند؟ تازه در مورد سیب، روایاتی هم در کار است؛ آخر، برخی به این باورند که آن میوة حضرت آدم فریب، همان سیب بوده است. و حتی آن وقت ها که حرفی از موز نبوده و این میوة نوکیسه اسم و رسمی در نکرده بود، میوه هایی مثل انار و انجیر به خاطر ذکر نامشان در کتاب های مقدس، قدر می دیدند و در صدر می نشستند. اما چطور شد که موز، این فرزند ناهمگون، قاعده را برهم زد و در سرزمین میوه پرور ما شکوه و حرمتی به هم زد؟
کسی چه می داند؟ شاید این هم از تحفه های غرب است که آن را مثل بسیاری از مظاهر آراسته اش خواسته و ناخواسته به خورد ما داده است. البته در این باره جای سؤال دیگری هم هست و آن اینکه چرا مثلاً آناناس و انبه این شأن و شهرت را در نکرده اند؟ البته در اینکه از میان اینها ریشة موز در اعماق آسیا هم بوده است، جای انکاری نیست. شاید هم بخاطر درازی قامتش شبیه اول و آخر دستگاه تغذیه و گوارش انسان ها یعنی قامت مری و روده هاست که ما ناخودآگاه بدان گرایش داریم. هرچه هست این میوه نقش عجیبی در مناسبات اجتماعی ما بازی کرده و حتی پایش را به سیاست هم کشانده است. باور نمی¬کنید با ما همراه شوید. بگذارید اول کار از نقش سازنده اش در تکوین پایگاه اجتماعی بگوییم.
همین یکی دو دهة قبل که این میوه مثل امروز محافل و مجالس را جولانگاه خودش نساخته بود، یکی از پیران ولایت ما برای خدمت و شاید برای شهرت و خوش نامی بیشتر وصیت کرد که در مراسم شام غریبان او به¬جای شام به مهمانان تا دلشان بخواهند موز احسان کنند. و جالب اینکه این کار مثل بمب ترکید و قافله¬ها دعای خیر به دنبالش روان شد و جالب تر از آن اینکه هنوز این وصیت در انحصار اوست و کسی تاکنون به گرد چنین کار با شکوهی نگشته؛ یعنی نتوانسته بگردد.
اما مثال دیگر: ما دوست بسیار زیرک و در عین حال فقیری داشتیم که همیشة خدا از دوستان و همسایگان تازه به دوران رسیدة سنگدلش دل پُری داشت؛ چرا که با چشم های تیزبینش بارها شاهد حمل موز توسط آنها در کیسه های شفاف و غیر شفاف بوده که برای گریز از یک تعارف ساده به آشناهای سر راه، خود را به ندیدن زده و آب از لب و لوچه بیچارگان سرازیر کرده بودند. خوب، تا اینجای کار، نکته چندان حاد نبوده. اصل مسأله در اینجاست که دوستمان برای ضرب شصت نشان دادن به این قبیل آدم ها و به عبارت بهتر انتقام از آنها سلاح و ضربة کاری خاصی در فکر داشت. بلی. او بارها می گفت: که تصمیم دارد وقتی مقداری پول مفت چنگش بیاید، چند تا موز حسابی و جاندار بخرد و دور از چشم هر آدمیزادی خود را به کوه بلند مشرف به شهر برساند و تنهای تنها بدون هیچ مزاحمتی، با نگاه به خانه های زار زده و آدم های بی نصیب از موز، نوش جان کند و آنگاه که گرمی موز به او اثر کرد، به ریش هرکه بزرگ و کوچک و فقیر و غنی است، بخندد.
البته حدود چند سال پس از این حرف و حدیثش صحبت از تحقق آن آرمان و آرزو شد و ایشان گفتند:” تا حال چنین توفیقی رفیق راهش نشده و به عبارت دیگر،گویی در پیشانی¬اش چنین بختی رقم نخورده است.”
در این باره مثال های داغ تر و شیرین تر از این فراوان است و ما به جهت ملاحظة دل نازک و حساس خوانندگان و جریحه دار نشدن غیرت برخی در این قحط سال موز از ذکر آنها صرف نظر می کنیم.
اما در دنیای سیاست:
خوب یادم است که پس از تحولات اجتماعی چند دهة پیش که برای میوة دردانه و اشرافی ما دورة فَترتی رقم خورد و آن عزیز کرده دیگر نتوانست در این دور و برها سبز شود، باز در سایة عنایت بعضی از آقایان خوش¬مشرب و جهان وطنی، این میوه پایش را به وطنمان باز کرد و با قد بلند و رنگ لطیفش در ویترین مغازه¬های خاص، آنچنان به جلوه-گری پرداخت که آب از لب و لوچة مردم سرازیر ساخت. در حالی که دست بسیاری از آن کوتاه بود و میوة موصوف ما بالای سر میوه های مغازه تاب بازی می¬کرد، یکی از سرمایه داران ولایت ما کاندیدای مجلس شد و برای جلب نظر مردم و کسب آراء بیشتر به همین میوة محبوب توسّل جست. او بدین منظور خروارها موز به روستاهای اطراف فرستاد و بین مردم موز ندیده و یا کمتر دیده پخش کرد. کاندید دیگر که رقیب سرسخت او بود و در عین داشتن پول و ثروت بیشتر، آب از دستش نمی چکید تا چه رسد به این میوة درشت، سیاست به خرج داد و هیاهو راه انداخت که ” آی مردم، بعضی می خواهند با موز از مردم رأی بگیرند. مگر نمایندگی چقدر اهمیت دارد که باید بخاطرش موز پخش کرد؟ حتماً حیله و سوء استفاده ای درکار است. باید هوشیار بود و برای دید و درک بهتر امور، موز را از جلو چشم ها برداشت و جانب ما کاندیدهای مردمی و مستضعف را خالی نگذاشت.” بلی این چنین بود که مسألة موز کارساز شد و کاندید دوم، این جریان؛ یعنی به اصطلاح او سوء استفاده از موز را چو انداخت و با فرو کردن موز به حلق رقیب صدای او را تا مدت ها خاموش ساخت.
جالب آنکه در این میان کاندیدای جوان و دو آتشه ای هم بود که با طرح و ایده های جدیدیش راه میان¬بری در پیش گرفت و بعضی از جوانان نوگرای منطقه را همراه خود کرد. او متعاقب این امر به روستاها سرگذاشت و ندا در داد که ” مردم، من با دست پُر آمده ام؛ من ایده دارم و برایتان ارائه خواهم داد.” اما صدایش در همان نقطة اول در نطفه خفه شد. بلی، یکی از دهاتی ها که برو بیایی در ده خود و چند ده پیرامون داشت و سخنش فصل الخطاب مجالس بود، در همان ابتدای جلسه برخاست، سخن کاندیدا را قطع کرد و گفت: ” هه، خیر سرمان! مگر ما ایده( سنجد) ندیده ایم که از ایده دم می زنی؟ برو ببین آن یکی کاندید چی آورده.! موزهایش تو ولایات، دهن به دهن می گرده.” داد و هوار حاضران و فریاد موزخواهی شان، مجلس را فرا گرفت و رؤیای جوان جویای نام و نشان راپاره کرد. بلی. موز کار خود را کرد و این جوان بیچارة موز ندیده برای همیشه به نقش سازندة این شاه میوه در مناسبات اجتماعی و فراتر از آن به نقش مخرّب ایدة جدید پی برد.
اما آن کاندید اولی که ترفند موزش در دورة اول کارگر نشده بود، بالاخره از خیر سر موز به کامش رسید. بلی، رقیبش که پیشدستی کرده و موز آن بیچاره را به حلق خود او فرو برده و صدایش را خفه کرده بود، در دورة نمایندگی دستش رو شد و خدمتی اگر بود برای خودش کرد. از این رو مردم، این بار به تبلیغات شیرین تر کاندید موزی رو نمودند و دست کم به امید روزهای موزی آینده دینشان را به طرف ادا کردند. هر چه بود این بار کاندید موزدار روی موزش ایستاد و از سدّ رقیب گذشت.
کوتاه سخن اینکه در دنیای سیاست و انتقادات کلان اجتماعی، سوژه های ناب و فراوانی با این میوة عزیز در یادهاست. بارها و بارها شنیدیم که بعضی ها در انتقادهایشان از مسؤولان اقتصادی گفته اند که: ما را ببین که در حد شامپانزه¬های آفریقایی و آمریکای لاتین هم نیستیم؛ آخر، آنها چه می خورند و ماها چه ها می خوریم!
به هر حال این میوة بالا بلند و خوش رنگ، یکی از بهترین هاست که در خدمت بشر بوده است. از طرفی مطمئن باید بود که تا زمانی که رنگ طلایی و طبع گرمخیز با اوست، بدین آسانی در دسترس من و شما نخواهد بود. اما اگر در قامتش اندکی خمیدگی می بینیم از حکمت خالی نمی تواند باشد وگرنه بعضی ها چه سوء استفاده ها که از او نمی کردند!/ مجید واعظی
به نقل از کتاب اندیشخند، تألیف احمدی و واعظی
بسیار جالب و خواندنی بود سپاس
ممنون