آدینه پرس : حالا که نزدیک به یک سال از شیوع کرونا گذشته و داریم به سالگرد پیدایش این ویروس عجیب جهانگیر نزدیک میشویم، دیدم بهتر است نگاهی هم به اتفاقات ریز و درشتی بیندازیم که در طول این دوره برایمان رخ داده؛ از جمله ماجراهای کلاس های مجازی و آنلاین. برای آنهایی که وظیفه خطیر معلمی را برعهده دارند این ماجراها حتماً آشناست و تجدید خاطرهای برایشان خواهد بود و دیگران هم علاوه بر آشنا شدن با مشکلات و ماجراهای این قشر، شاید از خواندن این اتفاقات لبخندی بر لبانشان بنشیند و برای لحظاتی هم که شده آلام و نگرانیهایشان را فراموش کنند.
آرایش
باری! برای اولین بار میخواستم کلاس مجازی برگزار کنم. البته آنلاین نبود. قرار بود فایل کلاسها را ضبط کنیم و روی سایت قرار بدهیم که بچهها ویدئو را ببینند و بعد به صورت آنلاین رفع اشکال کنیم. هرچه سبک سنگین کردم دیدم نمیتوانم ریسک کنم و در حالی که بچه بیدار است ویدئویی ضبط کنم. ممکن بود وسطش اتفاقی بیفتد و تمام زحمتم بر باد برود. این بود که تصمیم گرفتم در بهترین زمان ممکن این کار را انجام دهم؛ یعنی اول صبح. از آنجایی که فرزند سحرخیزی دارم، مجبور بودم سحرگاه و قبل از روشن شدن هوا کارم را انجام دهم. ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدم و مانتو و مقنعهام را پوشیدم و جلوی وبکم نشستم. خودم را که دیدم هیچ خوشم نیامد. رنگ پریده بودم و بیرمقی از سر و رویم میبارید. فکر کردم چکار کنم که کمی بشاشتر به نظر برسم. دیدم چارهای جز یک آرایش سبک ندارم. به دلیل اینکه به مواد آرایشی مقداری حساسیت دارم تا حد امکان از آرایش دوری میکنم. اما تصویر بیرنگم در وبکم حسابی کار دستم داده بود. با این تصویر از خودم خیلی غریبه بودم و نمیتوانستم با آن کنار بیایم. با اینکه چشمهایم به شدت حساس بودند، اما برای اینکه محکم کاری کرده باشم مداد چشم هم کشیدم. همان چند ثانیه اول چشمم سوخت و کمی قرمز شد، اما اهمیت ندادم و شروع به تدریس کردم. قیافهام بفهمی نفهمی سرحالتر به نظر میرسید و همین کافی بود. اما چشمتان روز بد نبیند. تا درس را تمام کردم از شدت سوزش چشمهایم به خودم پیچیدم. درس میدادم و میسوختم، میسوختم و درس میدادم و در این میان خم به ابرو نمیآوردم و برای حفظ لبخندم مقاومت میکردم. به محض اینکه درس تمام شد وب کم را خاموش کردم و بعدش اشکهایم فوران کردند. کلی اشک ریختم تا کمی اوضاعم بهتر شد. از دفعات بعد دیگر به قیافه خودم عادت کردم و دیدم اگر با همان ظاهر رنگ پریده درس بدهم حواسم جمعتر خواهد بود.
نویسنده: پروین بابایی